آیهان صادقیآیهان صادقی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

آیهان نفس مامان وبابا

عید۹۶

سلام زندگیم عیدت مبارک عزیز دلم😍 عشقم امسال تحویل سال خونه انا بودیم و بعدش رفتیم جلفا چند روز اونجا موندیم و باز به تبریز برگشتیم و خونه عمه اینا رفتیم و با اتا اینا رفتیم موزه تبریز وکلی بهت خوش گذشت ۱۳بدر هم با طرف های مامانی رفتیم یعنی کل عمه و عمو مادربزرگ و پدربزرگ و اناو اتا واقعا که روز خوبی بود و کلی خوش گذشت از امروز هم تدارکات تولدمون رو شروع کردیم اخه کمتر از ۱ماه به تولدمون مونده از الان تولدت رو بهت تبریک میگم عشقم❤️       ...
22 فروردين 1396

مسافرت مامانی

خوشکل مامانی چطوره ❤❤ عشقم چندروز پیش مامانی باعمه ایناو مادربزرگ و پدربزرگم رفتم مشهد خیلی دوست داشتم توهم همراهم بودی ولی به خاطر سردی هوا نشد که تورو ببرم و تو پیش انا موندی  و تو تبریز کلی بهت خوش گذشت با انا کلی بازی کردی و به پارک رفتی هرروز هم تصویری بامن میحرفیدی و میگفتی مامان برامن چی خریدی  😅❤ فدات بشم جونم ❤ انشاالله یه بارم باتو میریم مشهد🙏 روز برگشت وقتی که تو فرودگاه دیدمت عوض اینکه منو ببوسی گفتی مامان شمشیر من کو😅😅😅😅😅😅😅وای وای عجب پسری😉😉 دیروز هم ولنتاین بود کلی بهم کمک کردی که خونمون رو تزیین کنییم دست گلت درد نکنه😍😘😘 تواین عکس رفته بودی پارک 😉😉 اینجاهم لحظه ی خدافظی تو فرودگاه هستش🙂🙂 روز ...
25 بهمن 1395

بدون عنوان

  سلام عشق مامان❤️❤️ فدات بشم خیلی وقته به وبلاگ ات سر نزدم شرمنده جونم 😉خب جانم الان ۳سال و۷ماهه هستی خیلی خیلی شلوغ شدی ولی خیلی پسر باهوش و زرنگی هستی کلاهمه کارتو خودت انجام میدی قشنگ غذاو میوه میخوری مسواک اتو خودت میزنی میتونی لباس هاتو خودت دربیاری و خودت هم بپوشی ولی تنبلی میکنی و میگی مامان تو بپوشون😄وای وای وای از دستشویی رفتنت بگم تابه دقیقه ی ۹۰نرسیدی میگی من دستشویی ندارم😁😁اخرشم به زور میبرم☺️وقتی میریم بیرون هم میگی مهدان منو بغل کن ماشاالله سنگین هم شدی دیگه نمیشه تورو زیاد تو بغل گرفت. راستی جونم خیلی دوست داری به مامانی هنگام غذا پختن کمک کنی مرسی فدات شم که انقد تو مهربون و باهوشی ماشالله یه چیزایی میگی که من هنگ...
26 آذر 1395

بازگشت

جون دلم خسته نباشی بعد کلی گردش تو ۴روز.عزیزم از اتفاق های این چند روز برات بنویسم سه سنبه شب با آنا اینا راهی شمال شدیم کلی تو شمال آب بازی کردی کارهایی که نمیکردی رو انجام میدادی😉 مثلا وقتی تو خونمون میری حموم زود لباسات رو تنت میکنم تا خدایی نکرده سرما نخوری یا بهت بستنی نمیدم بخوری😯چیکارکنم خوب اگه خدایی نکرده مریض بشی مامانی میمیره ولی اونجا لخت آب بازی میکردی و تندتند بستنی میخوردی نوش جانت شب رفتیم تو ماسوله طرف های رشت یه هتل گرفتیم وقتی وارد خونه شدی گفتی مامانی ابنجا اینترنت داره ماهم هم کلی خندیدیم😅اخه بچه جون تو نت رو میخوای چیکار 😄خلاصه فرداش از اونجا در اومدیم و رفتیم رامسر و بعد نهار رفتیم چالوس که از اونجا بریم تهران جاده چال...
20 تير 1395

مسافرت

  سلام عزیزدلم مامان چطور موتوری 😊خوشکلم امروز ۱۵تیرماه هستش و قراره با آنا اینا شب راه بیفتیم و بریم تهران و...بگردیم امیدوارم بهت خوش بگذره دیروز هم داشتی چمدونت رو میبستی و کلی خوشحال بودی و مثل همیشه آهنگ میخوندی و میگفتی دارم میرم به تهران دارم میرم به تهران😅   ...
15 تير 1395

باغ وحش

جیگرم بلاخره هوای تبریز گرم شد و تونستیم بریم باغ وحش دیروز مامانی امتحان گواهی نامه داشت و همون باره اول قبول شدم قراره تا ۲هفته دیگه مدرک ام رو تحویل بدن و کلی بگردونمت به خاطر قبولی مامان رفتیم ائل گلی ویه جشن کوچولو گرفتیم تو شهربازی کلی سواره دست گاه ها شدی و رفتی باغ وحش خیلی ذوق کرده بودی بادیدن حیوانات آخه عاشق حیوانات هستی درسته به باغ وحش تهران ارم نمیرسه ولی...قراره بریم با آنا اینا تهران قول میدم به باغ وحش ارم هم ببرمت یادمه که با یکی از دوستام که خیلی دوسش دارم رفته بودم اونجا وکلی بهم خوش گذشته بود حتما توروهم میبرم.یه چند تا عکس ازت گرفتم ولی خوب در نیومدن انقد که این طرف و اون طرف میرفتی چندتاشو برات میزارم دوست دارم عشقم😘😘 ...
11 تير 1395

صدآفرین

عزیزتر از جانم سلام چند روز پیش آنا اینا خونه ما بودن تو رفتی فلش کارتاتو آوردی و آنا ازت پرسیدو پسرمن همشو جواب داد عزیز دلم وقتی برای اولین بار تبلیغ صدآفرین رو دیدم هنوز تو به دنیا نیومده بودی که برات خریدم و وقتی به دنیا اومدی کم کم تمام لغات رو بهت یاد دادم توهم که باهوش قبل یک سالگیت تمام کلمه هارو یاد گرفتی آفرین پسر باهوشم خیلی وقت بود که دیگه کلمه هارو باهات کار نمیکردم ولی تصمیم گرفتم انگلیسی کلمات رو هم برات آموزش بدم میدونم که پسرمن از پسه همه کار برمیاد آخه تو پادشاه ماه ها هستی تو خان هستی عشقم تو یکی یدونه مامانی همیشه یادت باشه که مامانی عاشقت هست 😘😘😘 اینم یه هدیه کوچک از طرف آنا که پسر درس خون و باهوشی هستی فدات بشم ...
5 تير 1395

یادی از گذشته

دلبندم سلام چند روزی هست که فقط از بچگیت حرف میزنی و ذوق میکنی میگی مامانی منم تو بچگی توپل بودم هاااااااااا منم دندون نداشتم ها  و... مامانی هم یه عکس درست کرد که قد؛وزن وروزی که به دنیا اومدی و ساعتش توی عکس دیده میشه امیدوارم دوسش داشته باشی جان دلم ☺  راستی یزره قصه شب گفتنمون رو عوض کردیم قدیما یه داستان برات میگفتم و بوس و لالایی. الان دیگه قصه گفتنمون هم اینترنتی شده 😀 اول ازت میپورسم چه داستانی دوست داری رو واست بگم تو هم میگی داستانه مثلا گربه بعد از خودم یه داستانی میسازم که توش گربه باشه بعدش عکس گربه ها رو تو نت برات نشون میدم و یه بازی برات نصب میکنم که توش گربه باشه یک دور بازی میکنی و بوس و لالایی بعدش خواب شیرین...
3 تير 1395

زخم

سلام تاج سرم حالت چطوره؟دیشب کلی من و بابایی رو خندوندی به خاطر گرمی‌هوا بهت شرتک میپوشونم و تو هم که شلوغ هی میدویی و میوفتی زمین و پاهات زخم شده دیشب به من و بابایی میگفتی من دیگه این پارو نمیخوام این خراب شده واسه من تازشو بگیرین   بابایی هم گفت چه پایی رو دوست داری برات بگیرم پای مرغ خوبه تو هم گفتی نه من پایه جوجه میخوام   بابات هم اسباب بازی هاتو آورد وگفت بیا هرکدوم رو دوست داری رو پیوند بزنم بعدش کلی خندیدیم و...    این عکسم از پاهای ناز یکی یدونم    اینجا هم ۲۶خرداد هستش تولد دایی فرشید واینجا هم ۲۰خرداد تولد آتا یکی از دوستام اسم نازنینتو با گل نوشته و برامون فرستاده ...
31 خرداد 1395