آیهان صادقیآیهان صادقی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

آیهان نفس مامان وبابا

تولد 4سالگی

سلااااااام بر عزیزدل مامان❤️ خوشکل مامان چطوره؟؟؟فدات بشم من یکی یدونم با کلی تاخیر اومدم عکس های تولد۴سالگیت رو بزارم🤭از تدارکات تولدت بگم امسال تم تولدت پرنس بود 👑مثل همیشه من میگفتم تولد منه و تو میگفتی تولد منه😅😅امسال انا و اتا بهمون کمک کردن تا همه کارایی که برا تولدت تو ذهنم بود رو انجام بدم دستشون درد نکنه❤️❤️و همه چی به خوبی انجام شد و کلی بهمون خوش گذشت 😍😍 بعد کلی عکس گرفتن عشقم خسته شد😅😅😅🙈🙈 کادو تولد عشقم🎁🎉🎁 تبریک تندیس دست و پا و مرسی بابت تندیس که ارسال کردن❤️❤️ ...
14 دی 1396

عید۹۶

سلام زندگیم عیدت مبارک عزیز دلم😍 عشقم امسال تحویل سال خونه انا بودیم و بعدش رفتیم جلفا چند روز اونجا موندیم و باز به تبریز برگشتیم و خونه عمه اینا رفتیم و با اتا اینا رفتیم موزه تبریز وکلی بهت خوش گذشت ۱۳بدر هم با طرف های مامانی رفتیم یعنی کل عمه و عمو مادربزرگ و پدربزرگ و اناو اتا واقعا که روز خوبی بود و کلی خوش گذشت از امروز هم تدارکات تولدمون رو شروع کردیم اخه کمتر از ۱ماه به تولدمون مونده از الان تولدت رو بهت تبریک میگم عشقم❤️       ...
22 فروردين 1396

مسافرت مامانی

خوشکل مامانی چطوره ❤❤ عشقم چندروز پیش مامانی باعمه ایناو مادربزرگ و پدربزرگم رفتم مشهد خیلی دوست داشتم توهم همراهم بودی ولی به خاطر سردی هوا نشد که تورو ببرم و تو پیش انا موندی  و تو تبریز کلی بهت خوش گذشت با انا کلی بازی کردی و به پارک رفتی هرروز هم تصویری بامن میحرفیدی و میگفتی مامان برامن چی خریدی  😅❤ فدات بشم جونم ❤ انشاالله یه بارم باتو میریم مشهد🙏 روز برگشت وقتی که تو فرودگاه دیدمت عوض اینکه منو ببوسی گفتی مامان شمشیر من کو😅😅😅😅😅😅😅وای وای عجب پسری😉😉 دیروز هم ولنتاین بود کلی بهم کمک کردی که خونمون رو تزیین کنییم دست گلت درد نکنه😍😘😘 تواین عکس رفته بودی پارک 😉😉 اینجاهم لحظه ی خدافظی تو فرودگاه هستش🙂🙂 روز ...
25 بهمن 1395

بدون عنوان

  سلام عشق مامان❤️❤️ فدات بشم خیلی وقته به وبلاگ ات سر نزدم شرمنده جونم 😉خب جانم الان ۳سال و۷ماهه هستی خیلی خیلی شلوغ شدی ولی خیلی پسر باهوش و زرنگی هستی کلاهمه کارتو خودت انجام میدی قشنگ غذاو میوه میخوری مسواک اتو خودت میزنی میتونی لباس هاتو خودت دربیاری و خودت هم بپوشی ولی تنبلی میکنی و میگی مامان تو بپوشون😄وای وای وای از دستشویی رفتنت بگم تابه دقیقه ی ۹۰نرسیدی میگی من دستشویی ندارم😁😁اخرشم به زور میبرم☺️وقتی میریم بیرون هم میگی مهدان منو بغل کن ماشاالله سنگین هم شدی دیگه نمیشه تورو زیاد تو بغل گرفت. راستی جونم خیلی دوست داری به مامانی هنگام غذا پختن کمک کنی مرسی فدات شم که انقد تو مهربون و باهوشی ماشالله یه چیزایی میگی که من هنگ...
26 آذر 1395

بازگشت

جون دلم خسته نباشی بعد کلی گردش تو ۴روز.عزیزم از اتفاق های این چند روز برات بنویسم سه سنبه شب با آنا اینا راهی شمال شدیم کلی تو شمال آب بازی کردی کارهایی که نمیکردی رو انجام میدادی😉 مثلا وقتی تو خونمون میری حموم زود لباسات رو تنت میکنم تا خدایی نکرده سرما نخوری یا بهت بستنی نمیدم بخوری😯چیکارکنم خوب اگه خدایی نکرده مریض بشی مامانی میمیره ولی اونجا لخت آب بازی میکردی و تندتند بستنی میخوردی نوش جانت شب رفتیم تو ماسوله طرف های رشت یه هتل گرفتیم وقتی وارد خونه شدی گفتی مامانی ابنجا اینترنت داره ماهم هم کلی خندیدیم😅اخه بچه جون تو نت رو میخوای چیکار 😄خلاصه فرداش از اونجا در اومدیم و رفتیم رامسر و بعد نهار رفتیم چالوس که از اونجا بریم تهران جاده چال...
20 تير 1395

مسافرت

  سلام عزیزدلم مامان چطور موتوری 😊خوشکلم امروز ۱۵تیرماه هستش و قراره با آنا اینا شب راه بیفتیم و بریم تهران و...بگردیم امیدوارم بهت خوش بگذره دیروز هم داشتی چمدونت رو میبستی و کلی خوشحال بودی و مثل همیشه آهنگ میخوندی و میگفتی دارم میرم به تهران دارم میرم به تهران😅   ...
15 تير 1395