ختنه کردن پسرم
پسرعزیزتر از جانم نزدیکای چهل روزگیت بود که تورو با بابابزرگ و مامان بزرگ و خودم بردیم بیمارستان واسه ختنه کردن من تحمل گریه تورو نداشتم بخاطر همین من رفتم حیاط بیمارستان بعد یکمی که اومدم دیدم بغل مامان جون هستی فدات بشم خیلی درد داشت؟؟؟؟؟بعد اومدیم خونه روز 10 حلقت اوفتاد.
اینم از عکس ختنه پسر جونم و برقه مراقبتش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی